کد خبر : ۲۲۰۵۴۲ تاریخ خبر: ۱۳۹۵/۰۳/۰۴ ساعت ۱۵:۰۱
به مناسبت چهارم خرداد؛
دزفول مقاوم دیروز و رنگ پریده امروز/ حکايت غربت و مقاومت
ماجرا از اینجا آغاز می شود که چهارم خرداد سال ۱۳۶۶ با حضور یک هیئت بلندپایه از نمایندگان دولت و ستاد کل نیروهای مسلح، لوح زرین "مقاومت" به مردم شهیدپرور و مقاوم دزفول اهدا می شود. لوحی که امروزه در موزه دفاع مقدس دزفول به عنوان سندی بر مظلومیت این شهر که در برابر موشک های دشمن بعثی سرخم نکرد نگهداری می شود. لوحی که هدیه مردمانی شد که تمام سالهای جنگ تحمیلی خود و دارایی شان را نثار آبادانی شهر و ایستادگی در برابر دشمن کردند. مردمانی که در هشت سال دفاع مقدس سفره دلشان هر روز میزبان بمب ها و موشک های رژیم بعثی بود تا هر روز گوشه ای از شهر رنگ خون به خود بگیرد تا بلکه قامت مردمان این دیار را خم کند اما زهی خیال باطل. چرا که هرچه داغ سنگین تر می شد مقاومت برای حفظ وجب به وجب خاک شهر هویتی تازه به خود می گرفت.
لوح زرینی که از همان سال ۶۶ به همان عنوان خود یعنی الصاق واژه مقاومت بسنده کرد، واژه ای که تنها چند حرف از الفبا بود و هیچ یک از الفبای مشکلات این شهر را زیر بال و پرخود نگرفت...
هر چند در تمام این سالها همین شهرت دزفول درکشور به شهر مقاومت و پایداری مرهم دل های زخمی زیادی در این دیار شد، مرهمی که به ظاهر خوب بود اما کافی نبود... تا اینکه در سال ۹۰؛ چهارم خرداد با عنوان روز مقاومت و پایداری مردم دزفول، در تقویم رسمی کشور نامگذاری شد، اتفاقی که با آن خیلی ها نوید آینده ای روشن را می دادند. آینده ای که می گفت حال که پس از سالها این مقاومت ثبت ملی شده پس قطعا در قوانین و بودجه های سالانه کشور نیز برای رفع مشکلات زیرساختی ناشی از جنگ این شهرستان و کمبود ها و محرومیت های مردم آن نیز امتیاز و بودجه ویژه ای در نظر گرفته می شود اما در تمام این سالها شاهد بودیم که وضعیت بودجه و رسیدگی به شهری که درطول دفاع مقدس درمقابل ده ها نوع گلوله و بمب دشمن سرخم نکرد و هزاران شهید، جانباز و آزاده را نیز به اسلام تقدیم کرد حتی از وضعیت شهرهایی که هیچ گاه بر سر مردمانش بمب و موشکی فرود نیامد و مردمانش طعم تلخ زیر آوار ماندن را نچشیده بودند نیز کمتر بود.
و حال دزفول این سال ها می جنگد با کمبودهایش، با دردها و رنج هایی که گویا پاداش مقاومتش شده اند. دزفول این روزها در نداشتن شغل برای جوانانش، محرومیت روستاهایش از آب، برق، راه ارتباطی و حتی امکانات اولیه زندگی، ترک ترکش های برجای مانده برروی در ودیوار هایش، آسفالت کج و معوج خیابان هایش، بی هیاهویی دانش آموزان مناطق محرومش، لبخند بر لب خشک شده زنان و مردان شجاع دیروز و ناتوان امروزش و نداشتن مکان مناسب حتی برای تفریح جوانانش و ازهمه سردرگمی نهادها و اداره هایش از نبود بودجه و اعتبار برای رسیدگی به شهر خلاصه شده است.
آری تمام این ها نشان دهنده دزفول مقاوم دیروز و رنگ پریده امروز است.شهری که گویا جایش این سالها درنقشه جغرافیایی امکانات عجیب خالی است.
دزفول، شهر دریادلان دل به دریازده ای که دریای خونشان امواج ایستادگی و مقاومت را از خود به جای گذاشت این روزها خسته تر از سال های دیگر و چهارم خردادهایش بی رمق تر از مناسبت های دیگرش است که در میان هیاهوهای زرق و برق دار و دبدبه و کبکبه های پوشالی گم شده است.
در تمام این سالها گویا چهارم خرداد به یک روز برای برگزاری همایش های پیاده روی و شب شعر، نمایشگاه های به ظاهر مرتبط، جشنواره غذا و مراسمات هزینه بر در شهر و پایتخت بدل شده است، برنامه هایی که جز حرف و تبریک آن هم برای عده ای خاص و نهایتا برای تعداد معدودی از مردم شهر که از زمان و مکان برنامه ها باخبر شده اند هیچ چیز دیگری ندارند و باز هم تبریک برای مقاومت و صحبت از آن از یادها می رود تا سال بعد و چهارم خرداد دیگری ...
برنامه هایی که پایانشان نه دردی از دردهای این شهر زخم خورده دوا می کند و نه درمانی می شوند برای مردمانی که باگذشت آن همه سال هنوز نیز خودشان بار زندگی خودشان را به دوش می کشند. گویی «مقاومت» با وجود مردمان این شهر عجیب، عجین شده است.
چهارم خرداد در دزفول با برنامه های بدون خروجی خود می آید و می رود اما قصه درد مادر روستایی که فرزند سه ساله اش در تنور سوخت وبه دلیل نبود هیچ راه ارتباطی و مخابراتی قادر به نجات جان پاره تنش از مرگ نبود، باقی خواهد ماند.
آری در جای جای این شهرستان قصه های دردناک نهفته است، قصه پدرانی که در تمام سال های جنگ سربلند شدند و اکنون در مقابل خواسته های فرزندانشان سر خود را پایین آورده اند. تلخ است داستان پسران و دخترانی که در مناطق صعب العبور دزفول نور فانوس، همدم درس خواندنشان شده و به خاطر نبود امکانات با دلی پردرد به ترک تحصیل روی که نه، مجبور می شوند....
قصه غریبیست که در نقاط زیادی ازاین شهرستان که روزگاری مأمن مقاومت و مبارزه با دشمن بود این سالها ساده ترین امکانات زندگی مثل آب، برق، خطوط ارتباطی و مخابراتی به یک آرزوی دیرینه و گویی محال تبدیل شده باشد.
مردم مناطق محرومی که لحظه به لحظه زندگی شان اسیر تلخی ها شده، تلخی هایی که در تمام این سالها پشت واژه مقاومت و برنامه های سراسر کلیشه و بدون خروجی چهارم خرداد گم شده اند.
از آن روستاهای صعب العبور دزفول که گویا هیچ نشانه ای از زندگی امروزی در آنها نیست و تا نبینیم نمی توانیم اندکی غم دل هایشان را درک کنیم که فاصله بگیریم و وارد شهر شویم نیز این درد ادامه دارد. در شهر هم تلخی بیداد می کند. تلخی دیدن جوانانی که با آن همه غرور جوانی به کارهای سخت با درآمد اندک و یا دست فروشی در گوشه و کنار خیابان ها روی آورده اند و من به یاد می آورم اشک های آن میوه فروش جوان و دوره گرد میدان افشار را که با حالتی پرشرم گفت : لیسانس برق دارم ...
و شاید خوش شانس باشد جوانی که با امتیازات فامیلی و امثال اینها به جایی برسد، معضلی که البته نه در دزفول بلکه در جای جای این مرز و بوم به عینه دیده می شود. آری تلخ است قصه جوانانی که نمی دانند به تاریخ سراسر مقاومت شهرشان دزفول بنازند و یا از مشکلات ریز و درشتی که بر سر شهرشان آوار شده، بنالند.
دزفول از همان چهارم خرداد ۶۶ که به مقاومت شهرت یافت، تنها ماند، آنقدر تنها که دیگر مردمانش می دانند که حتی به وعده های پوشالی مسئولان شهر خود نیز نباید دلخوش کنند چه برسد به وعده های مقامات کشوری که گویا هنوز هم ازاین مردمان نجیب و صبور، مقاومت می خواهند....مردمانی که قصه غربتشان سالهاست زیر آوار همان موشک باران ها خاک شد و گویی خاک شد توجه و رسیدگی به درد دل هایشان...
مردمان این شهر زمانی چهارم خرداد را جشن می گیرند که قبل از آن، جشن رفع بیکاری، فقر، معضلات اجتماعی و رفع محرومیت های جانسوز مناطق محروم شهرشان را گرفته باشند، محرومیت هایی که تمامشان ناشی از آوارگی دزفول در سال های جنگ و توجه مردم تنها به حفظ ستون های شهر بود...
زمانی جشن می گیرند که برای جوانانش بازار کار و اشتغال و برای مردمانش گوشه نگاه هایی باشد تا شاید جان دوباره ای به پیکر زخم خورده این شهرستان باشد.
این سال ها دزفول نگاهش به دنبال مسئولان شهری و استانی نیست، بلکه نگاهش به پایتخت نشین هایی است که در آن سوی کشور هرساله چهارم خرداد را به جشن می نشینند و از مقاومت های زمان جنگ مردمان دزفول و نقش بی بدیل آن مقاومت ها در پیروزی دفاع مقدس سخن به زبان می آورند، اما آنقدر در این سالها وارد این شهر نشده اند و به همان قصه های قدیمی دلخوش کرده اند که گویی نمی دانند دزفول، اکنون مظلوم تر از سال های جنگ به دنبال بازسازی و پیدا کردن خودش است، دزفولی که به خاطر مقاومت آن سالها، این سال ها در برابر تمام کمبودها و بی توجهی ها و از همه مهمتر در برابر وعده هایی که رنگ و بوی شعار دارند کمرش در حال خم شدن است.
آری هر سال چهارم خرداد که فرا می رسد، ماجرای غربت، تنهایی، بی توجهی و محرومیت دزفول رنگ و بوی کهنه تری به خود می گیرد و امسال نیز چه گرد پیری زیادی نشسته شده بر روی خواسته ها و نیازهای مردمان مقاوم و نجیب این دیار... مردمی که آن سال ها نه موشک های ۹ و ۱۲ متری و نه آن بمب های رعشه آوری که خانه و کاشانه اشان را ویران می کرد ذره ای از مقاومتشان کم نکرد، این سال ها به دنبال پاداش مقاومت خود هستند، پاداشی از جنس توجه به آبادانی شهری تاریخی و مقاوم که هنوز هم زیر آوار بی توجهی ها نفس نفس میزند اما از پای نمی افتد ...
رویا رجبی