کد خبر : ۲۲۲۴۰۴ تاریخ خبر: ۱۳۹۶/۰۳/۰۴ ساعت ۱۳:۱۱
شما حکایت الف ـ دزفول را شنیدهاید؟
چهارم خردادماه در تقویم ملی جمهوری اسلامی ایران به نام روز دزفول نامگذاری شده است.
«بلد الصواریخ» یا شهر موشکها عنوانی بود که عراقیها در طول جنگ تحمیلی به دزفول داده بودند؛ همان شهری که در طول جنگ تحمیلی ۱۷۲ بار توسط انواع موشکهای ۳ و ۹ متری ساخت اتحاد جماهیر شوروی موشک باران شد. مردم این شهر میدان را خالی نکردند و در خانههای خود ماندند، خانههایشان خراب شد، اما بازهم ساختند و ساختند.
به یاد مقاومت هشت ساله مردم دزفول میدانی به نام و المان «الف دزفول» در جاده ساحلی و در انتهای خیابان آیتالله قاضی به احترام و پاسداشت سالها ایستادگی و ایثار مردم دزفول برپا شده است.
میدانی که اول موشکهای به کار رفته در آن به چشم میخورد پس از آن آیه شرف «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا» و بعد از آن کبوتران آزادی.
اما ماجرای «الف دزفول چیست؟»
حبیب آصفی، فرماندار دزفول در گفتوگو با خبرنگار ایکنا خوزستان، با گرامیداشت سوم و چهارم خردادماه سالروز آزادسازی خرمشهر و مقاومت مردم دزفول، بیان کرد: در دوران دفاع مقدس شهر دزفول به دلیل اهمیت جغرافیایی همواره مورد حملات موشکی رژیم صدام قرار میگرفت.
وی ادامه داد: در دوران هشت سال دفاع مقدس شهرهای اندیمشک و شوش هم جزء دزفول محسوب میشدند و بر این اساس هممرز با عراق قرار داشت و شهری مرزی به شمار میرفت. عراق تصمیم داشت که با تصرف دزفول راهی به جاده تهران باز کرده و به خیال خام خود به سمت تهران حرکت کند. اما این خیال خام دشمن با دفاع جانانه مردم و یگانهای رزمی دزفول نقش بر آب شد.
آصفی گفت: صدام در دزفول ترجیح میداد با مردم بجنگد و سعی داشت با بمباران هوایی مقاومت شهر را بشکند. همیشه دزفول در اخطارهای رادیو عراق دزفول در شمار اولین شهرهای مورد حمله موشکهای عراق قرار داشت. گوینده رادیو عراق در اعلام بمباران میگفت: «الف دزفول.»
فرماندار دزفول افزود: این خاطره گرچه برای مردم دزفول تلخ و گزنده است اما نماد مقاومت، فداکاری و عشق به همه ارزشهای انقلابی و اسلامی مردم دزفول است. این شهر همیشه مورد هجوم موشکهای ۹ و ۱۲ متری رژیم بعثی قرار میگرفت. بر این اساس و به یاد حماسه مردم دزفول میدان «الف دزفول» نزدیک به پل جدید(رودخانه دز) ساخته شد.
وی گفت: شهر دزفول دارای دو میدان(با نماد دفاع مقدس) است؛ یکی میدان مقاومت و دیگری میدان الف دزفول، که میدان مقاومت در زمان جنگ ساخته شد اما میدان الف دزفول عمر زیادی را سپری نکرده است.
به گزارش ایکنا خوزستان، در چند روز گذشته، هر چه به روز چهار خرداد نزدیکتر میشدیم، این متن در گروههای مجازی دست به دست میشد، متنی که به شیوایی گوشهای از سختیها و مرارتها و استواریهای مردم دزفول در هشت سال دفاع نقدس را بیان کرده است.
چند خطی برای مقاومت مردم دزفول
«اینجا دزفول است
یک شهر و دو جبهه
۴ خــــــرداد روز مقــــــاومت و پـــــــایداری روز دزفـــــــــول قهــــــــرمان مبـــارک باد
اینجا شهر من است شهر قدمت و تاریخ شهر پل ۱۷۵۰ ساله، قدیمیترین پل ایستاده تاریخ، اما شرمنده مردمی صبور و مقاوم که ایستادگی ۸ ساله شان حماسهای به بزرگی هزاران قرن آفرید.
اینجا شهر من است الف ـ دزفول!
شما حکایت الف ـ دزفول را شنیدهاید؟ شهر من آن روزها همیشه در اول فهرست بود. نه فهرست بودجه و یارانه و امکانات و تسهیلات و . . . . نه! این صدای گوینده بخش فارسی رادیو بغداد بود که نام شهر مرا به عادت دیرین همیشه در ابتدای فهرست شومش میخواند، فهرست شهرهایی که قرار است تا دقایقی دیگر بمباران شوند و طبق معمول اینگونه آغاز میکرد: الف)دزفول ب) . . .
اینجا شهر من است شهر ۲۶۰۰ شهید
شهر هر خانه دست کم یک شهید! شهر خانوادههای ۱۰ شهید داده. شهر کودکان بی سر، سرهای بی بدن. شهر خروارها آوار بر سر مادر و نوزاد در آغوشش. شهر اتاق ۹ متری و موشک ۱۲ متری! شهر خواب همه اعضای خانوادهای کنار هم تا ابد. شهر شبهای خاموشی و دلهره پناهگاه، روزهای شلوغ آواربرداری و تکه تکه یک انسان میان تل خاکی که تا دیشب خانه بود! شهر مخلوط ناجوانمردانه خون و خاک، گوشت و آجر، استخوان و آهن و آمیزش بی رحمانه دیوار و سر و بالش!
اینجا شهر من است شهر کابوس دشمن
کابوس آنها که نتوانستند شور و ایمان و مقاومتش را خاموش کنند و آرزوی سقوطش را سرانجام به گور بردند. آنها که هرچه می زدند انگار فقط به در و دیوار می خورد و مردم خم به ابرو نمی آورند. صدامیان از غضب جان به لب می شدند آنگاه که مردم شهرم بی اعتنا به باران موشک و کینه، استوار و مطمئن، شور و زندگی را بی هیچ نشانی از ترس و تردید با غرور تمام به رخشان می کشیدند و به چنگ و دندان نشان دادنشان دهن کجی می کردند.
اینجا شهر من است شهر متولدان جبهه!
همان سالها هر نوزادی که اینجا متولد می شد خیلی زود می فهمید جبهه فقط سرزمینی دور نیست که در آن مردان بی ادعای بلند همت در برابر سیاه دلان متجاوز سینه به سینه و رخ به رخ میایستند و جان میدهند و عزت میستانند. آری خیلی زود میفهمید جبهه خیلی هم نزدیک است. اصلاً در وسط خود جبهه به دنیا آمده است، آن دم که ساعتی پس از هبوط به دنیای آدم، خواب نازش را نه صدای دل نشین مادر که غرش موشکهای کینه و ظلم در هم می شکست و سپس به جای آغوش گرم و لبخند آرامبخش مادر، صدای شیون و بوی خاک و دود و آژیر آمبولانس بود و شاید هم سقف فروریخته و طعم خون و جسم هیچ و . . . بازگشت به ملکوت!
اینجا شهر من است شهر شهیدان زنده
شهری که شهید در آن افسانه ای در دوردست ماوراء نیست. هر گوشه شهر که سر بچرخانی نشانی از بهترین فرزندان این آب و خاک را می بینی که درس آزادگی و مقاومت را با آسان ترین زبان زمزمه می کنند. اینجا شهید نزدیک تر از چیزی است که تصور می کنی. شهدا در اینجا فقط تصاویر ملکوتی و رؤیایی رنگارنگی بر در و دیوار شهر نیستند، اینجا مردم با شهیدان شان زندگی می کنند.»