کد خبر : ۲۲۲۰۳۷ تاریخ خبر: ۱۳۹۵/۱۱/۰۹ ساعت ۱۲:۵۸
نگاهی به حال امروز پل قدیم دزفول
در پل باستانی دزفول نمی توان ردپایی از زمان ساسانیان یافت! (قسمت اول)
نگاهی به حال امروز پل قدیم دزفول(قسمت اول)
قسمت تاج و عرشه
در آنچه که امروز بعنوان «پل قدیم» می بینیم، نه تنها نمی توان ردپایی از زمان ساسانیان جست، بلکه چنان هنرنمایی هایی بنام حراست و ترمیم، خصوصاً در سال های اخیر در آن صورت گرفته، که به کل سخن گفتن از دوره ی احداث و قدمت آن را تبدیل به بحثی حاشیه ای می کند. شاید عده ای تصورشان بر این باشد که اگر بین ضایعاتی که امروز از تخریب بخش هایی از پل حاصل آمده جستجو و تحقیق کنند، مثلاً بتوانند به نشانه هایی از ملات «ساروج» دست یابند. گذشته از اینکه قدیمی ترین ساروج هایی که تا به امروز در ایران به آزمایشگاه سپرده شده اند، قدمتی بیش از هفتصد تا هشتصد سال ندارند، این تصور به کلی غلط و بی اساس است و در یک بازدید حضوری از محل، مایه خنده و شادی مضاعفی می گردد.
آنچه به عنوان تخریب در قسمت تاج پل مطرح شده و تصاویری از ترمیم آن با خِشت نیز منتشر گشته، مطلقاً فاقد هرگونه ارزش معماری و تاریخی است. جان پناه دوسر عرشه پل به کل جدیدالاحداث و در بیگانگی تمام با کلیت سازه و به بدترین و زشت ترین شکل ممکن اجرا شده اند. در اصالت بخش عمده ی این جان پناه که بصورت نرده های فلزی هستند قاعدتاً شکی نیست.
آن قسمت های دیگر هم که امروز بخشی از آنها فروریخته، در ترمیم های صورت گرفته ی قبلی، با خشت(آجر با طرح خشت) و آجر و بلوک و ضایعات و سیمان و گچ و آهک استوار شده و با بی سلیقگی تمام روی آن آستری از سیمان کشیده شده و در مجموع، نمای نرده های آهنی در کنار این بخش آستر شده، در ترکیب با پایه ی چراغ برق های قدیمی و زنگ زده و سیم کشی آنها، بقدری زشت و زننده اند که حال و تصور آدم را به کلی بهم می ریزند.
عرض پل مدرن و بتنی ای که در زمان پهلوی اول احداث و به سازه قدیمی متصل شده از عرض سازه قدیمی بیشتر است. و دردوره ی تکاملی ای که تا امروز سپری شده، این اضافه بصورت پیاده رویی تا میانه های کل پل در آمد که فقط شامل قسمت بتنی می شد.
بعدها تصمیم گرفته شد که عرض عرشه در قسمت های قدیمی نیز افزایش یابد و بعدتر تصمیم بر آن شد که پیاده رو هم یک دست و بصورت سراسری در آید. این زمان بود که نخبگانی پیدا شدند و طرح پیوند اضافاتی به تاج پل در قسمت قدیمی را ارائه نمودند. کلیه داربست ها و استحکامات آهنی ای که روی پایه های پل و زیر تاج آن کار گذاشته و مشاهده می شود، مربوط به این طرح حیرت انگیز می باشند و در هیچ ارتباطی با سازه اصلی و احیاناً در جهت حفط و تقویت آن نیستند و برعکس، بنظر می رسد که اتصالات و ستون های این بخش پیوندی که در بیگانگی کامل روی ستون های قدیمی پل بنا شده اند و بار اضافی ای را در محل نامناسبی از پایه های قدیمی وارد می کنند، خود پتانسیل وارد آوردن آسیب ها و صدمات مضاعفی را داشته باشند.
به هرروی این پیاده روی پیوندی درست مصداق آن که "آمدند ابرویش را درست کنند، چشمش را هم کور کردند" شد. آهن آلات زنگ زده، چون وصله ی ناچسبی به تن پل در آمده و به کلی نمای یک جنب آن را از ریخت انداخت و بر زشتی منظره روی پل افزود. اما مسئله به همینجا ختم نشد و اجرای این بخش بر روی این ستون ها و خرپاهای زشت آهنی نیز به بدترین شکل ممکن انجام گرفت.
آنقدر که بعید است کسی حاضر شود حتی پل روی جوی جلوی خانه اش را به این شکل بنا کند. القصه با حداقل تیرچه و میلگرد و بلوک، سر و ته این پیاده روی نامشروع بهم آمد و حتی برای تصویر زشتی که منظره ی زیرینش برای بینندگانی که از پایین پل به روی آن نگاه می کنند، بوجود آورده تدبیری اندیشیده نشد و احتمالاً تنها فایده اش، عایدی مالی ای بود که برای مجری و صاحب طرح داشت. تصاویری که امروز از تخریب سطح عرشه پل منتشر می شود، مربوط به همین قسمت پیوندی ست و هیچ ارتباطی با سازه اصلی ندارد. و هر آدم عاقلی با دقت در تصاویر در می یابد که این میلگردهای بیرون زده و آهن آلات نمی توانند مصالح بکار رفته در بنایی دوهزارساله باشند.
قسمت میانی و طاقدیسی
اگر از تاج پل به قسمت میانی پل، یعنی بخش طاقی شکل آن بیاییم، باز هم شاهد مناظر ناراحت کننده ی فراوانی خواهیم بود. نخست آنکه باید توجه داشت که بنای این طاق های ملهم از معماری اسلامی، به لحاظ تاریخی به احداثات دیلمیان، صفویان و قاجاریه بر می گردد و طی این مدت بارها در دوره های مختلف، با مصالح مختلفی ترمیم و بازسازی شده اند. و امروز رگه های خشت و گل و سیمان و آجر و سنگ و ضایعات در آنها بوضوح قابل مشاهده است.
در مجموع با هربار ویرانی، ترمیم پل به بدترین شکل ممکن انجام شده و پس از آن روکش و آستری روی کل قسمت بازسازی شده، کشیده شده تا فاجعه ی اجرایی زیر آن پنهان بماند و با آسیب دیدن مجدد و مکرر این قسمت ها و بیرون افتادن این «سرهم بندی ها»، خدشه های بیشتری به ارزش های ذاتی سازه، وارد آمده.
نه تنها این تصور که این قسمت ها قدمتی دوهزارساله دارند غلط است، بلکه عملیات های صورت گرفته، ارزش بخش زیادی از همان قسمت های چهارصد و پانصد ساله را نیز مخدوش کرده. علاوه بر آن، رها کردن این قسمت ها با توجه به موقعیتی که دارند، خود باعث بروز مشکلات جدیدی گشته و رها شدن و عدم وجود حراست و نظارتی بر فضای زیر این طاق ها، معضلات دیگری را به بار آورده.
برخی از طاق هایی که راه دسترسی برای آنها تعبیه شده، تبدیل به مکانی برای تجمع بی خانمان ها و معتادان شده و بوضوح سیاهی جامانده از دود و دم بر چهره ای داخلی طاق ها نمایان است. اگر کسی از پله های بالا رود و پا به این قسمت ها بگذارد، با خوش آمد گویی معتادان و دعوت به بساط شان مواجه می شود که بی شک این مسئله نسبتی با آرمان های شاپورساسانی ندارد.
قسمت پایینی
وضعیت قسمت پایین پایه های پل که هم تراز با رودخانه است هم به هیچ وجه در شأن چنین میراثی نیست. این قسمت همانجایی ست که برای یافتن ردپاهایی از زمان ساسانیان به آن اشاره شد. با عملیات های انتقال آب، خشکسالی و تغییرات اقلیمی ای که صورت گرفته و موجب پایین رفتن شدید سطح آب رودخانه گشته، امروز تنها پایه های بخش بتنی و مربوط به زمان پهلوی اول هستند که در رودخانه قرار دارند و برای دسترسی به آن ها باید تن به آب زد. و دیگر پایه ها از آب بیرون زده و به آسانی قابل دسترس اند.
پایه های قدیمی ای که در مسیر جاده ساحلی قرار گرفته اند وضعیت مناسبی ندارند و به لحاظ رسیدگی های صورت گرفته مثل سایر قسمت هایی هستند که ذکرشان رفت. بخش دیگر که مقابل این قسمت و در سمت دیگر رودخانه قرار گرفته، بخشی ست در میانه ی ساحل سازی شهرداری و در تسخیر شبگردان و معتادان. و روی همین پایه ها و زیر طاق های این قسمت است که بی خانمان ها لانه دارند.
اما به فضا سازی و توسعه پارک ساحلی در این قسمت توسط شهرداری نیز انتقادات بسیاری وارد است. نخست آنکه هرچه آب رودخانه پایین تر رفته، شهرداری نیز محدوده پارک را وسعت بخشیده و آسفالت، جای عقب نشینی آب از ساحل را پر کرده. و اگر همینطور پیش برود، بزودی بدون احداث هیچ پلی، به یمن تلاش های شبانه روزی شهرداری و انفعال مسئولین استانی، شاهد اتصال دوسر رودخانه توسط این پارک ساحلی خواهیم بود. دوم آنکه بسیاری از اوقات، هزینه نگهداری یک پروژه از هزینه اجرای آن تعیین کننده تر است. و اگر مسئولین فقط به اجرای طرح هایی بیاندیشند که بیشتر به چشم می آید و به نگهداری آنها فکر نکنند، مشخص است که بدنبال بهره برداری های تبلیغاتی و سیاسی هستند و نه انجام وظیفه.
پارک ساحلی ای که در این منطقه قرار گرفته، مشخص است که متولی ای ندارد. در ایام تابستان که رونق پارک دوچندان و سطح آب بالاتر است، به قدری زباله و کثافت در حوضچه های طرح شهرداری و اطراف پایه های پل تلنبار شده که عملاً پایه ها در گنداب فرو رفته بودند. و الان که سطح آب پایین است، در تمام محوطه ی زیر پل در این قسمت، آثار وسایل تزریق و مصرف اعتیاد، وسایل بهداشتی خاص، مدفوع انسان و... قابل رؤیت است.
فارغ از این، نتایج اجرای این طرح های غیراصولی و عدم رعایت حریم رودخانه را در سیل سال گذشته و خساراتی که به بار آورد شاهد بودیم، از جمله خسارات مضاعفی که به دلیل عدم رعایت حریم رودخانه به پل و آسیاب های باستانی وارد آمد، برخورد وسایل، کانتینرها و مصالحی بود که در حریم رودخانه در بالادست احداث شده و توسط سیل از جا کنده و در مسیر خود به این سازه ها برخورد می کردند.
بازدید از پایه ها در این قسمت، احتمالاً اصلی ترین جایی ست که بناست حس سیاحت از بنایی دوهزار ساله را به بیننده منتقل کند. اما جز فاجعه و افتضاح، توصیفی برای آنچه می بینیم بر زبان جاری نمی شود.
اثر ده ها بار ترمیم غیر اصولی، غیرهماهنگ و بی سنخ و هویت، روکش های سیمانی ریخته ای که سمبل کاری زیرشان بیرون زده و تصویر ده ها نوع مصالح بکاررفته ای که حالا بیرون افتاده اند، تصویری از بنایی به حساب دوهزار ساله است که از میان کثافت ها و آشغال هایی که ذکرش رفت، به بیننده دهن کجی می کند. میخ هایی که در جای جای بدنه پل بدست شهروندان بی مسئولیت برای برپا کردن چادر و در اوقات تفریح فرورفته، در کنار انبوه یادگاری ها و شعارها و هشدارهایی که علاوه بر شهروندان، توسط ادارات دولتی هم بر روی پایه های پل نقش بسته، ترکیب زشت این منظره را کامل می کند.
چشم انداز پل باستانی
صحبت از تاریخ، هویت و تمدن، فقط صحبت از کاسه و کوزه و مفرغ و بناها نیست و نحوه مواجهه و بهره برداری از آنها هم متفاوت است. اگر ارزشمندترین و مهم ترین سند و بنای تاریخی و هویتی دزفول، پل قدیم باشد، در اینکه برای حفظ این میراث ارزشمند و بهره برداری از آن، هیچ برنامه و چشم اندازی تعریف نشده، نمی توان شکی داشت. مسلم است که از توان یک پل به تنهایی، به لحاظ ساختاری خارج است که گردشگری را به سوی خود بکشاند. معماری پلی مانند «پل قدیم» هرچقدر هم که در چشم هم تبارانش زیبا و پیچیده باشد، و قدمتش هرچقدر که زیاد، دست آخر در میان لیست دیدنی های یک گردشگر، صاحب اولویتی نمی تواند باشد. و البته بسیاری از بناهای تاریخی دیگر هم همینطورند. صحرایی که به اسم کاخ آپادانا در شوش باقی مانده، به تنهایی کمتر کسی را می تواند به سوی خود بکشاند. و این قلعه ی شوش و موزه ی آن است که گردشگران را جذب می کند.
بسیاری حتی به تفرج در این قلعه ی مربوط به زمان قاجاریه بسنده می کنند و می آیند و می بینند و می روند و تفاوت قلعه شوش و کاخ آپادانا را متوجه نمی شوند. در مورد قدمت و تاریخ پل باستانی مطالبی گفته شد. اما آیا برای بهره برداری توریستی و گردشگری از آن، حتماً باید روی تک تک خشت هایش اثر انگشت اسیران رومی باشد تا مورد توجه واقع گردد؟ بی شک خیر.
از آنجا که هنوز انسان به توانایی کاملاً معلق شدن، مسلح نشده است، پس برای بهره برداری از ظرفیت های بنایی مانند پل قدیم، یا باید روی زیر آن هزینه کرد یا روی آن. در قسمت پایین پل، آن قسمتی که در مسیرجاده ساحلی واقع شده، تکلیفش مشخص است. می ماند سمت دیگر رودخانه. باید توجه داشت که قسمت زیر پل، تا زمانی که آبی جریان داشته باشد، رونق همیشگی خودش را خواهد داشت. و چه پل برقرار باشد و چه نباشد، برای استفاده از رودخانه، محل مراجعه خواهد بود. طی سال های گذشته همانطور که اشاره شد، ساحل سازی البته پر نقد و اشکالی هم صورت گرفته که در نهایت ربط و دخلی به پل ندارد و کسی که برای استفاده از پارک و ساحل به آنجا می رود، توجهی و ارزشی برای بنایی که در مجاورش قرار دارد، قایل نخواهد بود و همین یادگاری ها و میخ ها و قضای حاجت ها، تا همیشه به همین منوال ادامه خواهد داشت.
از سوی دیگر چون عکس های ما هم از فاصله ای برداشته می شوند که نمایی کامل تر از پل و رودخانه را در بر گیرند، پس نقص ها و زشتی ها و تخریب ها و ترمیم های موجود نیز به چشم نمی آیند، و عملاً با توجه به موج خشک سالی و پایین رفتن هرچه بیشتر آب، هزینه کردن برای ادامه ساحل سازی موجه تر است تا هزینه کردن برای پل.
اما روی پل که مدنظر است تا "گذر از آن با پای پیاده تبدیل به یکی از تفریحات لذت بخش شهروندان دزفولی شود" گرفتار چنان غم و مصیبتی است که جا دارد جای اشک، سیل خون از چشم ها جاری شود. همانطور که در مورد کاخ آپادانای شوش هم گفته شد، خیلی اوقات محیط پیرامون یک بنای تاریخی در جذب و دفع سیاحان و گردشگران، حتی از خود آن بنا هم مهم تر و قابل توجه تر است.
آیا تمام آنها که برای پل قدیم نگران و ناراحتند، بجز در عاشورای حسینی که این گذر اصلی و تاریخی عزاداری، میزبان قدوم عاشقان حسین است، تنها یکبار، جهت تفرج، مسیر چندصد متری حد فاصل سه راه مثلث تا ورودی پل قدیم در خیابان منتظری که البته تا همین چندسال پیش «خیابان آزادی» نوشته و خوانده می شد را پیاده طی کرده اند؟ کسی نمی داند که چطور و چرا به یکباره، «آزادی» اسیر «کود و بذر و سَم»فروشان شد. روی چه حکمت و منطقی بود، بر ما پوشیده است. آیا برای فروش کالای مربوط به کشاورزی، جایی در مسیر رفت و آمد به زمین های کشاورزی مناسب تر نبود؟ یک لحظه خیال کنید که سی و سه پل اصفهان، محصور بود میان چنین فضایی؛ که وقتی قدم می زدی بوی گند کود و سموم شیمیایی آزارت می داد، آیا صاحب درصدی از جایگاه و توجه امروزی می شد؟ بعید بنظر می رسد.
فاجعه فقط گذر از میان بوهای آزار دهنده ی این مغازه ها و انبارهای بزرگ دپوی سموم شیمیایی و کودهای کشاورزی در کوچه پس کوچه های درهم تنیده این منطقه، در قلب یکی از قدیمی ترین بافت های مسکونی و هویتی دزفول و سؤتأثیرشان بر سلامتی و به گفته ی ساکنان منطقه، شدت گرفتن روند فرسایشی بناها نیست. چهره ی این مسیر هم بی اندازه از ریخت افتاده و کریه است و بر خلاف خیابان های شریعتی و طالقانی، چون رونق چندانی ندارد، امیدی هم به اصلاح و ترمیمش توسط مردم و صاحبان املاک در آینده نیست.
از قضا شاید زشت ترین معبر در میان خیابان های اصلی دزفول، همین جا و درست در حاشیه دهانه ورودی پل باشد، که بی اندازه مخروبه و کثیف وزشت و بی قاعده است و میدانی که برای بستن پل در این محل احداث شده، به هیچ وجه نتوانسته از حجم این زشتی بکاهد.
علاوه بر همه این ها، فاجعه آمیزترین بخش طرح بی اندازه انتقاد برانگیز متحد الشکل و مسقف کردن پیاده روهای دزفول در همین قسمت، و بدترین قسمت آن هم درست در دهانه ی ورودی پل، اجرا شده. به گونه ای که شما اگر وارد پیاده رو شوید و و بجز جلوی پایتان که جا به جا کف پیاده رو کنده شده، به پشت این نماهای آجر سه سانتی نگاه کنید، از عمق بی توجهی و بی اهمیتی حریم پل در نگاه مسئولین حیرت زده خواهید شد.
ورودی دیگر پل در سوی مقابل رودخانه فاقد موقعیت تجاری یا مسکونی ست و فقط نقش پیوند دهنده ی چند مسیر بهم را داشته، اما آنهم به همان میزان فاجعه آمیز و بی شکل است و سالهاست با بلوک های سیمانی بسته شده. شعارتبلیغی قدیمی ای که روی قسمتی از دیوارش نقش بسته، نشان می دهد که در همه این سال ها حتی رنگی به روی خود ندیده.
رؤیای حمام
درنگ و تأملی لازم است تا عقل جمعی، برای سرنوشت پل قدیم راه کار و تصمیم درستی اتخاذ کند. زمانی را تصور کنید که محدوده ی خیابانی که ذکرش رفت، با معماری متحدالشکل آجری و دلبازی که به فضای سبز و آبنماها توجه ویژه داشت، آراسته و پیراسته، و در اختیار دست اندرکاران صنایع دستی و کلوچه و شیرینی پزی های سنتی و مراکز فرهنگی قرار می گرفت و سرمایه گذاری پیدا می شد تا مسافرخانه و هتلی در آنجا بنا کند.
روی خود پل نیز صندلی ها و دکه هایی علم می شد و بسیاری کارهای دیگر از این دست. بی شک چنین مجموعه ای احیا کننده ی همیشگی پل و بافت قدیم محلات دزفول می شد و پتانسیل این را داشت که خونی به رگ های امورات فرهنگی مُرده در این شهر تزریق کند. اما نه تنها چنین خیالی دست نیافتنی ست، که در جهت عکس آن هم قدم برداشته شد. سالیان پیش در چند قدمی پل، کوچه ای به طول کمتر از صد متر بود که با گرمابه و حمام عمومی گلشن بن بست می شد. گرمابه ای با قدمت چند دهه که در اوج رونقش در زمان جنگ، میزبان سربازان و رزمندگان بود و پس از آن تعطیل شد.
چنین سرمایه ای در بستر یک طرح توسعه ی گردشگری، قاعدتاً باید نگهداری می شد تا به مجموعه ی توریستی پل اضافه گردد، اما در نبود چنین طرح و چشم اندازی ست که توسط خود متولیان امر با خاک یکسان می شود و حوضچه هایش با ضایعات پر، و زمینش به حال خود رها می گردد. واقعیت آنست که پل باستانی دزفول، اگر قدیمی ترین پل استوار جهان نبود و فقط مشتی خاک بود که متولی ای برای حریمش داشت، بازهم تا همیشه، بنایی بود که بر تارک آثار ملی و بناهای تاریخی کشور می درخشید و گردشگران را به خود جذب می کرد و سبب رونق اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی بود، اما حیف که حکایتش بیش از آنچه که نوشته شد نیست. چشم انداز دیگری هم می شود برای پل درنظر داشت.
می دانیم که این پل چندبار تجدید بنا شده است تا بتواند راهگشای کاری باشد و در خدمت چرخه ی عبور و مرور و ارتباطات و رونق منطقه قرار گیرد. در فقدان اراده و برنامه ای برای احیا و بهره برداری از ظرفیت هایی که برای یک بنای تاریخی متصور است، می توان باب گفتگویی را درباره انتخاب بین مرگ تدریجی پل و محلات و منطقه پیرامونش، با تجدید بنا و راه اندازی مجدد پل با عنایت به قدمتی که درباره اش سخن گفتیم، گشود. و گرنه هیچ چیزی به اندازه ی این ترمیم های غیراصولی و نامتجانس بی فایده نیست.
نویسنده: محمد ناجی